مبانی نظری وپیشینه تحقیق شکاف دیجیتالی

مبانی نظری وپیشینه تحقیق شکاف دیجیتالی

شکاف دیجیتالی

نظریات مربوط به شکاف دیجیتالی

نظریه‌ی جبرگرایی تکنولوژیک[۱]

سابقه‌ی جبرگرایی تکنولوژیک به مراحل اولیه انقلاب صنعتی بر می‌گردد. در آن عصر، تکنولوژی یک نیروی کلیدی مهم محسوب می‌شد و بسیار مورد توجه رهبران روشنگری قرن ۱۸ قرار گرفت و در فرهنگ آمریکایی که ایده‌ی پیشرفت بسیار ارزشمند شده بود، به سرعت بارور گردید و به پارادایمی ‌تبدیل شد که تحقیقات زیادی را در حوزه‌های مختلفی مانند ارتباطات، رسانه ها و … هدایت کرد (مهدی زاده و توکل، ۱۳۸۶: ۸۹). طبق این نظریه، تمدن نوین؛ تاریخ اختراعات نوین است. ماشين بخار، چاپ، تلویزیون، اتومبیل، رایانه و ماهواره این وضع تازه را برای انسان نوین فراهم آورده است.

برخی مارکس[۲] را به دلیل عقایدش در کتاب “فقر فلسفه” (اینکه آسیای بادی، جامعه‌ای فئودال و ارباب‌های زمین‌دار و آسیای بخاری، جامعه‌ای با سرمایه‌دار صنعتی را پدید می‌آورد) یک جبرگرای تکنولوژیک تلقی کرده‌اند (مکنزی[۳]، ۱۳۷۷: ۲۱۶). بر خلاف دورکیم[۴]، مارکس مستقیماً به مسائل پیرامون فناوری می‌پردازد. قول به جبریت فناوری به وضوح مبین این امر است که به یک معنا تحول فناوری علت تحول اجتماعی است، و در حقیقت، مهم‌ترین علت تحول اجتماعی است. تحول فناوری خودش امری بی‌علت است یا لا‌اقل معلول عوامل اجتماعی نیست (همان، ۲۱۸). از نظر مارکس، شیوه‌ی تولید زندگی مادی ناظر است بر فرایند عام زندگی اجتماعی، سیاسی و معنوی. این آگاهی آدمیان نیست که وجود آنان را تعیین می‌کند، بلکه وجود اجتماعی‌شان است که آگاهی آنان را تعیین می‌کند (همان، ۲۱۹).

به طور کلی پارادایم جبرگرایی تکنولوژیک، تکنولوژی را دارای ماهیت و نیز هویتی خودآیین و مستقل می‌داند، که توسعه و گسترش آن نیز بر اساس یک منطق درونی منحصر به فرد و در مسیری مربوط به خودش صورت می‌گیرد که خیلی زیاد از عوامل برونی، متأثر نیست، بلکه آثار جبری نیز بر جامعه دارد (مهدی زاده و توکل، ۱۳۸۶: ۹۰).

این پارادایم خود را در آثار مارشال مک لوهان[۵] نشان داد. مک لوهان در سال ۱۹۴۶ با بیان “رسانه پیام است” جهان را تکان داد. او نوشته است: اثر فناوری در سطح عقاید یا مفاهیم رخ نمی‌دهد، بلکه نسبت‌های حسی یا الگوی درک را به طور مداوم و بدون مقاومت عوض می‌کند (سورین و تانکارد[۶]، ۱۳۸۱: ۳۹۳).

واینر[۷] در کتاب “تکنولوژی خود آیین[۸]” بیان می‌کند که: تکنولوژی می‌تواند آگاهانه یا ناآگاهانه برای برخی گزینه‌های اجتماعی و حذف برخی دیگر طراحی شود. به اعتقاد وی، نمونه‌ی این موضوع، پل روبرت موزس در نیویورک است که وی آن را به گونه ای طراحی کرده بود که حرکت و مسافرت برخی افراد را تسهیل می‌کرد و مانع عبور برخی دیگر می‌شد. به نظر واینر این استاد پل‌سازی دهه‌ی ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۰، به دلیل تعصب طبقاتی و پیش داوری نژادی، قصد داشت که سفیدپوستان طبقه بالا و پولدارهای طبقه متوسط که صاحب ماشین بودند، آزاد باشند و بتوانند از بزرگراه لاینگ آیلند (ساخته وی) برای تفریح و رفت و آمد استفاده کنند. اما مردم تنگ دست و سیاهان که اغلب از وسایل نقلیه‌ی عمومی‌ استفاده می‌کردند، از عبور از این خیابان محروم بودند، زیرا اتوبوس‌ها با بلندی چهار متر نمی‌توانستند از زیر این روگذرها عبور کنند و در نتیجه، آنها از پارک عمومی سرسبزی که وی در ساحل نزدیک آن ساخته بود، نیز بی بهره بودند. از این رو، وی برخی ساختمان‌ها را مظهر نابرابری اجتماعی و گرایش‌های نژادی برخی طراحان می‌داند (واینر، ۱۹۸۶: ۳۹).

بیشتر جامعه شناسان با نظریه‌ی جبر فناوری مخالفت کرده‌اند. پوستمن[۹] معتقدین به جبر فناوری را تکنوفیل[۱۰] “دلباختگان فناوری” می‌خواند که مانند یک عاشق به معشوق خود نظاره می‌کند، به تکنیک می‌نگرند بدون آنکه لحظه‌ای نقاب از دیگر چهره‌ی آن برداشته و یا حتی ذره‌ای به عواقب آتی آن بیندیشند. این چنین انسان‌هایی خطرناکند و باید با احتیاط با آنان روبرو شد (پوستمن، ۱۳۸۱: ۲۳). از نظر  حمید مولانا نیز نظریه‌ی جبر فناوری تا آن جا که به فرهنگ و وسایل ارتباط جمعی مربوط می‌شود از دو ضعف درونی رنج می برد. نخست آنکه تنها به جنبه‌ی مادی و فنی آن می‌نگرد. به عبارتی به فناوری به طور منفرد تکیه می‌کند و برای این موضوع که از رسانه چگونه و به چه منظوری استفاده می‌شود اهمیتی قائل نیست و فقط به شواهد تاریخی متکی است و از خود هیچ پویایی ندارد و از طرفی این دیدگاه کاملاً بر تجارب غربی استوار است (مولانا، ۱۳۷۱: ۱۲۴). هایدگر[۱۱] نیز در مخالفت با نظریه‌ی جبر فناوری بیان می‌دارد که “فناوری ابزار نیست، فناوری دید است. و حتی اگر ابزار هم باشد وسیله‌ی صرف نیست، امری خنثی است” (هایدگر و همکاران، ۱۳۷۷: ۹).

بنابراین پذیرش و نهادی شدن علم و فناوری در جوامع بشری را باید در پیوند علم و تکنولوژی با زندگی، فرهنگ، دیگر نیازها و گرایش های معنوی بشری یک جامعه جستجو کرد. با این رویکرد عنصر اصلی نهادینه شدن و اجتماعی شدن پدیده‌های علمی و تکنولوژیک در جوامع پیشرفته‌ی صنعتی را بدون شک باید در پیوند بین الگوهای تولید و توسعه‌ی دانش فناوری با نیازها و شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی این جوامع دانست (تدارکات، ۱۳۸۸: ۵۲).

 

 

۳-۲-۲-نظریه‌ی اشاعه[۱۲]

 

این نظریه ابتدا در سال ۱۹۵۳، به وسیله‌ی تورستن هاگراستراند[۱۳]، جغرافیدان سوئدی در دانشگاه لاند منتشر شد و برای اولین بار وي با همکاران خود نظریه‌ی اشاعه فضایی[۱۴] را در زمینه‌ی گسترش نوآوری و پدیده‌های کشاورزی به کار گرفت (شکویی، ۱۳۷۸: ۳۰۲). لیکن نظریه‌ی راجرز[۱۵] (۱۹۸۷) در مورد اشاعه نوآوری[۱۶] احتمالاً توسعه‌یافته‌ترین نظریه در این حوزه است.

اشاعه، فرایندی است که به وسیله‌ی آن، نوآوری از طریق ایجاد کانال‌های خاصی در طول زمان، در میان اعضای نظام اجتماعی ارتباط بر قرار می‌کند. ارتباطات فرایندی است که در آن شرکت کنندگان اطلاعات شان را با یکدیگر به منظور رسیدن به درک و فهم متقابل به اشتراک می‌گذارند. این تعریف نشان می‌دهد که ارتباطات یک روند همگرا یا واگرا برای تبادل اطلاعات بین دو یا بیشتر از دو نفر، در جهت حرکت به سمت یکدیگر (یا جدا از هم) در معنایی است که آن‌ها به رویدادهای خاصی نسبت می‌دهند این چنین مفهوم ساده از ارتباطات انسان ممکن است به طور دقیق فعالیت‌های ارتباطی خاص یا رویدادهای درگیر در اشاعه را توصیف کند (راجرز، ۱۹۹۵: ۵).

چهار عنصر مهم در اشاعه یک نوآوری و ایده‌ی جدید مشترک است: (۱)‌ نوآوری که به وسیله‌ی (۲) کانال‌های ارتباطی ویژه‌ای (۳) در طول زمان، با سایر اعضای (۴) نظام اجتماعی در میان گذاشته می‌شود ( راجرز و شومیکر، ۱۳۶۹: ۲۴).

فرایند تصمیم‌گیری نوآوری، فرایندی است که از طریق آن فرد (یا دیگر واحدهای تصمیم گیری)، از دانش اولیه نوآوری به سمت شکل دادن نگرش نسبت به نوآوری، تصمیم برای پذیرش یا رد، پیاده سازی ایده‌های جدید و تأیید این تصمیم گذر می‌کند. راجرز پنج گام اصلی را در این فرایند مفهوم سازی می‌کند: ۱) دانش[۱۷] ۲) اقناع[۱۸] ۳) تصمیم‌گیری[۱۹] ۴) اجرا[۲۰] ۵) تأیید[۲۱] (راجرز، ۱۹۹۵: ۲۰).‌ فرایند تصمیم‌گیری نوآوری می‌تواند به اتخاذ دو چیز منجر شود: تصمیم به استفاده‌ی کامل نوآوری به عنوان بهترین روش فعالیت‌های موجود، و یا رد (تصمیم به نپذیرفتن نوآوری) است (همان، ۲۱).

رد یا قبول نوآوری، تصمیمی‌ است که به وسیله‌ی فرد اتخاذ می‌شود. فرد، با پذیرش نوآوری، استفاده از ایده، روش و یا شئی جدید را شروع می‌کند و دیگر از فکر و روش پیشین پیروی نخواهد کرد. تصمیم نوآوری دارای ویژگی‌های معینی است که در دیگر انواع تصمیم‌گیری‌ها دیده نمی‌شود در مورد پذیرش نوآوری فرد می‌بایست گزیدار نوینی را، غیر از شرایط موجود پیشین، انتخاب کند، بنابراین، نوین بودن گزیدار، جنبه‌ی بارزی از تصمیم نوآوری است (راجرز و شومیکر[۲۲]، ۱۳۶۹: ۱۱۱). تمام این فرایند پذیرش و انتشار نوآوری، به وسیله‌ی روابط اجتماعی و به وسیله‌ی دانش افراد تحت تأثیر قرار می­گیرد. ویژگی‌های شخصیتی وزن بزرگی را در شکل دادن به دسترسی نوآوری و قدرت پذیرش شناسایی پیشرفت‌های تکنولوژی دارد (شلي و همکاران[۲۳]، ۲۰۱۷: ۲۵۹).

راجرز پذیرندگان نوآوری را بر اساس استقبالی که از آن می‌کنند به ترتیب زیر تقسیم بندی می‌کند:

  • نوآوران که ۵/۲ درصد از پذیرندگان نوآوری را تشکیل می‌دهند.
  • اقتباس گران اولیه، ۵/۱۳ درصد
  • اکثریت اولیه ۳۴ درصد
  • اکثریت متأخر ۳۴ درصد
  • کندروها ۱۶ درصد

مبنای این درصد‌ها توزیع آماری طبیعی است که ۶۸ درصد از جمعیت را در داخل دو حد انحراف معیار قرار می‌دهد. در شکل ۳-۱-توزیع این افراد نشان داده شده است.

 

شکل ۳-۱- پذیرندگان نوآوری

 

راجرز نوآوران را افرادی توصیف می‌کند که جرأت خطر دارند. اقتباس‌گران اولیه بیش از آن‌که جهان وطنی باشند افراد محلی قابل احترامند. این‌ها کسانی هستند که دیگران برای راهنمایی به آنان مراجعه می‌کنند. اکثریت اولیه در تصمیم‌گیری خویش تمایل به احتیاط و ملاحظه‌کاری دارند. افراد اکثریت متأخر شکاک و مرددند. آنان معمولاً برای پذیرش نوآوری محتاج فشار گروه هم‌قطار خویش هستند. کندروها به هر چیز تازه‌ای بدگمان و بی‌اعتمادند، آن‌ها به شدت به سنت‌های نظام اجتماعی خود وابستگی دارند. در عین حال، کمبود منابع این گروه را هم قاعدتاً دچار محدودیت می‌کند (ویندال و همکاران[۲۴]، ۱۳۷۶: ۱۱۴).

از نظریه‌ی اشاعه مشخص است که فناوری ارتباطات هرگز یک‌مرتبه و در مدت کوتاهی از زمان اتخاذ نمی‌شود، بلکه بیشتر به دنبال منحنی وضعیت در جایی است که اتخاذ‌کنندگان نخستین، کسانی که شخصی‌ترین منابع اولیه‌ی فناوری را در اختیار دارند، و سپس دیگران به دنبال آن در طول سال‌های متعددی تقاضا می‌کنند، قرار می‌گیرد. راجرز (۱۹۸۶)، بیان می‌کند، امروزه فن‌آوری‌های ارتباطی نه تنها به دنبال منحنی‌های پی در پی هستند، بلکه فناوری‌های جدیدتر نیازمند منابعی هستند که متفاوت از فناوری‌های قدیمی‌تر است (ماسون و هکر[۲۵]، ۲۰۱۷: ۵۲).

 

 

۳-۲-۳-نظریه‌ی شکاف آگاهی[۲۶]

 

اطلاعات یک منبع است. اطلاعات ارزش دارد و به افراد امکان کارهایی را می‌دهد که در صورت (نبودن آن) نمی‌توانستند انجام دهند. با وجود این، آشکار است که آگاهی، مثل دیگر انواع ثروت، در جامعه به گونه‌ای برابر توزیع نشده است. افرادی که با فقر مالی دست و پنجه نرم می‌کنند، اغلب از نظر اطلاعاتی هم فقیر هستند. از نظر اطلاعات دار و ندار وجود دارد، همان‌طور که از جهت ثروت مادی، دار و ندار وجود دارد (سورین و تانکارد، ۱۳۸۱: ۳۶۱).  یک احتمال غیر منتظره و نامطلوب این است که ارتباط جمعی ممکن است عملاً اثرش، افزایش تفاوت یا شکاف آگاهی میان گروه‌های اجتماعی مختلف باشد. این پدیده که “فرضیه شکاف آگاهی” خوانده شده است، نخستین بار توسط تیکنور، دونوهو و اولین[۲۷] در سال ۱۹۷۰ در مقاله‌ای با عنوان “جریان رسانه های جمعی و رشد تفکیکی” در آگاهی مطرح شد. مؤلفان، فرضیه شکاف آگاهی را به این طریق بیان کردند: شكاف آگاهي زماني رخ مي‌دهد كه ریزش اطلاعات رسانه‌های جمعی به نظام اجتماعی افزایش می‌یابد. بخش‌هایی از جمعیت با پایگاه اجتماعی اقتصادی بالاتر سریع‌تر از بخش‌های با پایگاه پایین‌تر این اطلاعات را کسب می‌کنند، به طوری که شکاف در آگاهی میان این بخش‌ها به جای اینکه کاهش یابد، افزایش پیدا می‌کند (همان، ۳۶۳).

تیکنور، دونوهو و اولین می‌گویند به منظور آزمون، فرضیه شکاف آگاهی را می‌توان به دو شکل زیر بیان کرد.

  • با گذشت زمان، کسب آگاهی از موضوعی که عمومیت بسیاری یافته است، در میان اشخاص تحصیلکرده تر، سریع‌تر از کسب آن در میان اشخاصی است که تحصیلات کمتری دارند.
  • در یک زمان معین باید همبستگی بيشتر میان کسب آگاهی و تحصیل در مورد موضوع‌هایی که در رسانه‌ها عمومیت زیادی یافته‌اند، وجود داشته باشد (همان، ۳۶۴-۳۶۵)………………………..
  • …………………………..
  • ………………………….

مراحل خرید فایل دانلودی
اگر محصول را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

5 + پانزده =

0