پیشینه ومبانی نظری پژوهش تنظیم شناختی هیجان

پیشینه ومبانی نظری پژوهش تنظیم شناختی هیجان

مبانی نظری تنظیم شناختی هیجان

پژوهش‌های تجربی در مورد تنظیم شناختی با مطالعات روان تحلیل گران در مورد مکانیزم های دفاعی آغاز گردید و با مطالعه در مورد عوامل موثر بر توانایی فرد در کنار آمدن با موقعیت‌ های تنش زا توسعه یافت و امروزه این دسته از پژوهش‌ها با مطالعه توانایی افراد در تنظیم هیجانات خود به صورت شناختی ادامه یافته است. تنظیم هیجان به استراتژی هایی اشاره دارد که در جهت کاهش[۱]، ادامه[۲] یا افزایش[۳] هیجان استفاده می‌شوند (گروس[۴]،۲۰۱۸). در تعریفی دیگر تنظیم شناختی هیجان عبارت است از فرایندهای درونی و بیرونی درگیر در راه‌اندازی، ادامه دادن و تنظیم رخدادها، تنش‌ ها و بیان احساسات. مطالعه تنظیم هیجان به فرایند های درونی که در جهت تنظیم هیجانات درگیر هستند مثل فرایند های شناختی هیجان، اداره کردن واکنش ‌های روان ‌شناختی و همچنین تأثیرات بیرونی مثل والدين و سایر اشخاصی که در الگوسازی هیجانات نقش دارند مربوط می‌گردد (موریس، سیلک، استینبرگ، آکوین، کیز[۵]، ۲۰۱۸). می‌توان اصطلاح تنظیم شناختی هیجان را مترادف با اصطلاح سازگاری شناختی[۶] به کاربرد. این دو مفهوم به طور کلی به راه‌ های شناختی اشاره دارند که افراد برای مدیریت هیجانات و عواطف خود به کار می‌گیرند. بدون شک چنین راه‌ ها و فرایندهای شناختی می‌توانند در تنظیم هیجانات افراد نقش مهمی ایفا کنند و باعث گردند تا افراد به هنگام تجربه رخداد های تهدید کننده و یا پس از آن، بر هیجانات خود کنترل داشته باشند (فانی،۱۳۸۸).

استراتژی های تنظیم هیجان بر رشد شخصیتی، هیجانی، شناختی و اجتماعی دلالت دارند. وقتی این عوامل تحت تأثیر قرار بگیرند در رشد و نگهداری اختلالات هیجانی نقش برجسته‌ای ایفا می‌کنند. در حقیقت مفهوم تنظیم هیجان بسیار گسترده است و حوزه وسیعی از فرایند های هشیار و ناهشیار روان‌شناختی، رفتاری و شناختی را در بر می‌گیرد (گروس،۲۰۱۸)

به عنوان مثال بعضی ازاستراتژی ها در سطح شناختی (از طریق فکر کردن) اجرا می‌شوند، درحالی ‌که دیگر استراتژی ها مداخلات رفتاری را از (طریق انجام کارها) درگیر می‌کنند، بسیاری از استراتژی ها به ترکیب سطح شناختی و سطح رفتاری بستگی دارد (پارکینسون وتوتردل[۷]،۱۹۹۹). همچنین مشخص شده است که افراد در استفاده از استراتژی های تنظیم هیجان باهم متفاوت هستند و همین تفاوت‌های فردی، نتایج خاص عاطفی، شناختی و اجتماعی در بر دارد. به علاوه کنترل عواطف و هیجانات در برقراری، تداوم وسلامت روابط اجتماعی افراد نقش مهمی ایفا می‌کند (حسین چاری و فداکار،۱۳۸۴). بنابراین واضح است که مهارت‌های تنظیم شناختی هیجان، به صورت صحیح و کارآمد، می‌تواند مقدمه‌ای برای سایر موفقیت‌ها در زندگی به شمار آید. لذا در ادامه، به راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و چگونگی عملکرد این استراتژی پرداخته شده است.

۲-۱-۲-۱- راهبردهای تنظیم شناختی هیجان

افراد به هنگام تجربه رخداد های تهدید کننده یا تنش‌زای زندگی، قبل از انجام هر کاری، به لحاظ شناختی از راهبرد هایي برای تنظیم هیجانات خود استفاده می‌کنند (گارنفسکی،کرایج،اسپین هاون[۸]،۲۰۱۶). این راهبردهای مهم و برجسته شامل پذیرش،تمرکز مجدد مثبت،تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی، ارزیابی مثبت، به منظری دیگر نگاه کردن، خود را مقصر دانستن، نشخوار فکری، فاجعه‌آمیز کردن و دیگران را مقصر دانستن می‌باشند. توضیح مختصر هر کدام از این راهبردها همراه با ذکر نمونه‌ای رفتار از هر کدام، در ادامه آمده است.

تفکر درباره پذیرفتن یا کناره‌گیری و نوع نگاه کلی فرد در مورد آنچه که تجربه کرده است را تحت عنوان پذیرش[۹] مطرح می‌کنند. به عنوان مثال این اندیشه که به این فکر می‌کنم که از این بدتر هم می‌توانست اتفاق بیفتد، بیانگر استفاده از راهبرد پذیرش است.

راهبرد دیگر تمرکز مجدد مثبت[۱۰] است، که به معنای داشتن تفکرات خوش‌آیند، شاد و مثبت به جای فکر کردن در مورد رویداد های استرس زا و تهدید کننده است. به عنوان مثال فرد در عوض فکر کردن به آن اتفاق ناگوار، به چیزهایی بهتر از آنچه که تجربه کرده است، فکر کند و از این طریق تلاش دارد تا بتواند تنش آن تجربه ناگوار را به نحو موثرتری کنترل و هدایت نماید.

تفکر درباره اینکه چه کار باید انجام دهم و چگونه می‌توانم با تجربه رخ داده رفتار کنم، حکایت از راهبرد تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی[۱۱] دارد. به عنوان مثال وقتی فرد با خود می‌اندیشد که به کارهای خوبی که می‌تواند انجام دهد، فکرمی‌کند در حال استفاده از راهبرد تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی است. در این راهبرد، فرد به این مسئله فکر می‌کند که چگونه می‌تواند با شرایط پیش‌آمده به بهترین نحو کنار بیاید و شرایط را به نحو مثبت و بهینه‌ای تغییر دهد.

یک راهبرد دیگر ارزیابی مثبت[۱۲] است که عبارت است از تفکر درباره اهدافی که به رویدادهای منفی، جهت رشد شخصی معنای مثبت می‌بخشند. به عنوان مثال شخص به این فکر می‌کند که از شرایط پیش‌آمده می‌تواند ابعاد مثبتی را نیز در بر داشته باشد و به این ابعاد مثبت می‌توان به عنوان عواملی جهت رشد شخصی نگاه کرد.

وقتی فرد درباره نسبی کردن رویداد های منفی در مقایسه با رویدادهای دیگر فکر می‌کند از راهبرد به منظر دیگر نگاه کردن[۱۳] استفاده کرده است. به عنوان مثال فرد به این فکر می‌کند که می‌تواند بعد از این اتفاق فرد قوی تری باشد. در این راهبرد، فرد رویدادهای منفی در مورد تجربه ناگوار را برای خود نسبی می‌کند، به این معنا که با خود می‌اندیشد که ممکن بود اتفاقات ناگوارتری رخ دهد و اینکه دیگران در مقایسه با او شرایطی بدتر از این را نیز تجربه کرده‌اند.

گاهی اوقات فرد خود را مقصر آنچه رخ داده است می‌داند، درچنین حالتی از راهبرد مقصر دانستن خود[۱۴] استفاده شده است. در این راهبرد، فرد خود را علت اصلی اتفاق ناگوار رخ داده و شرایط استرس زا می‌داند. به عنوان مثال فرد چنین می‌اندیشد که مسئول آن اتفاق ناگوار خودش هست.

نشخوار فکری[۱۵] راهبرد دیگری است که درآن، شخص درباره احساسات خود فکر می‌کند و این احساسات خود را با آن رویداد منفی در ارتباط می‌داند. اگر فرد بخواهد وضع خود را گزارش کند، به عنوان مثال خواهد گفت که به احساساتی که درباره تجربه ناگوار داشته‌ام، فکر می‌کنم. در این راهبرد، فرد مدام و مستمر به اشتباهاتی که در آن شرایط مرتکب شده است می‌اندیشد و یا به طور مداوم به احساسات خودش در طی آن تجربه ناگوار فکر می‌کند و خود را مشغول افکار و احساساتی می‌داند که در جریان تجربه ناگوار داشته است.

در این راهبرد فاجعه ‌آمیز کردن[۱۶]، تفکر درباره چیزهایی صورت می‌گیرد که بر منفی بودن تجربه ناگوار تاکید می‌کند. به عنوان مثال مرتب به میزان فاجعه‌آمیز بودن تجربه‌ای که داشته‌ام فکر می‌کنم. در این راهبرد، فرد فکر می‌کند آن اتفاقی که برایش رخ داده فاجعه‌ای است بدتر از تمام اتفاقاتی که می‌توانست برای کسی اتفاق افتد.

آخرین راهبرد، دیگران را مقصر دانستن[۱۷] است که در آن شخص درباره مقصر دانستن دیگران برای اتفاقاتی که تجربه می‌کند، می‌اندیشد. دیگران مقصر این اتفاق هستند. فرد در این راهبرد دیگران را مسئول آن اتفاق و شرایط ناگوار خود می‌داند و در اندیشه او، دیگران علت اصلی آن اتفاق هستند.

گارنفسکی و همکاران (۲۰۱۶) نشان دادند که استراتژی های نه‌گانه یاد شده، می‌توانند به دو گروه استراتژی های هیجانی سازگار یافته شامل (پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی، ارزیابی مثبت و به منظر دیگر نگاه کردن) و استراتژی های کمتر سازگار یافته شامل (خود مقصر دانستن، نشخوار فکری، فاجعه‌آمیز کردن و مقصر دانستن دیگران) تقسيم شوند…………………………

……………………….

…………………….

…………………….

[۱] .Reduce

[۲] .Maintain

[۳] .Increase

[۴] .Gross

[۵] .Morris,Silk,Stienberg,Aucoin,Keyes

[۶] .Cognitive adjustment

[۷].Parkinson&Totterdell

[۸]. Granefski,Kraaij,Spinhoven

[۹].Acceptance

[۱۰].Positive refocusing

[۱۱].Refocus on planning

[۱۲].Positive reappraisal

[۱۳].Putting into perspective

[۱۴].Self-blame

[۱۵].Rumination

[۱۶].Catastrophizing

[۱۷].Blaming others

مراحل خرید فایل دانلودی
اگر محصول را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

4 × سه =

0