مبانی نظری وپیشینه تحقیق توانمندسازی زنان

مبانی نظری وپیشینه تحقیق توانمندسازی زنان

توانمندسازی زنان

نظریه توانمندسازی[۱]

نظریه‌های توانمندسازی بر اساس نوشته‌های فمینیست‌ها و تجارب کشورهای جهان سوم شکل گرفته و نشان می‌دهد که فمینیسم تنها یک امر وارداتی از دنیای غرب و یک پدیده به وجود آمده از شهرنشینی و متعلق به طبقه‌ی متوسط نیست. این نظریه به عنوان یک استراتژی موقعیت زنان در جهان سوم را بتدریج تغییر می‌دهد. با وجود اینکه نظریه‌ی توانمندسازی ازعدم برابری بین زن و مرد و سرچشمه‌ی فرمانبرداری زنان در خانواده آگاه است، ولی بر این حقیقت تأکید دارد که زنان مورد ظلم و تعدی متفاوتی قرار می‌گیرند که بستگی به نژاد، طبقه و موقعیت فعلی آنان در نظام بین‌المللی اقتصادی دارد. بنابراین، این نظریه تأکید می‌نماید که زنان باید ساختار و موقعیت ظلم را در سطوح مختلف و همزمان زیر سؤال برند و با آن مبارزه کنند. این نظریه‌ها در حالی که به اهمیت افزایش قدرت برای زنان واقف است، سعی می‌نماید که قدرت را کمتر به صورت برتری فردی بر فرد دیگر و بیشتر از لحاظ توان زنان در جهت افزایش اتکا به خود و قدرت درونی شناسایی نماید. این امر به صورت حق انتخاب در زندگی و تأثیرگذاری بر انتخاب جهت تغییراتی از طریق به دست گرفتن کنترل منابع مادی و غیرمادی اساسی مشخص شده است. این نظریه تأکید کمتری بر افزایش موقعیت زن نسبت به مرد دارد و به دنبال توانمندسازی زنان از راه توزیع مجدد قدرت در داخل خانواده و همچنین بین اجتماعات مختلف است. این نظریه دو فرض اساسی نظریه‌ی برابری را زیر سؤال می‌برد: اول اینکه توسعه لزوماً به همه‌ی مردان کمک می‌کند و دوم اینکه زنان می‌خواهند در جریان اصلی توسعه به صورتی که از طرف دنیای غرب طرح شده است قرار بگیرند (موزر[۲]، ۱۳۷۲: ۱۱۳-۱۱۴).

 

 

۳-۳-۲-نظریه فمینیسم لیبرال[۳]

 

فمینیسم لیبرال بیشتر، جنبشی به نظر می‌آید که می‌خواست برپایه‌ی اصول لیبرالیسم و با پرهیز از رادیکالیسم، حقوق اولیه زنان، یعنی آزادی و برابری، را به وسیله‌ی استدلال و در قالب قانون به دست آورد (پاک نیا، ۱۳۸۹: ۱۰۷). هدف فمینیسم لیبرال از دیرباز احقاق حقوق برابر برای زنان بوده است یعنی برخورداری زنان از حقوق شهروندی مساوی با مردان. فمینیست های لیبرال بیان می‌کنند که زنان از حقوق مساوی با مردان محروم‌اند و آزادی هایی که برای گروه مردان وجود دارد از گروه زنان دریغ می‌شود (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۲۸۷).

فمینیست‌های لیبرال دلایل موقعیت پایین‌تر زنان را ناشی از کم‌تر بودن فرصت‌های زنان، فقدان یا اندک بودن میزان تعلیم و تربیت و محدودیت‌های محیط خانوادگی می‌دانند. آن‌ها ادعا می‌کنند که حقوق زنان برابر با مردان است و باید از حق ‌تحصیل، حق ‌استخدام، دارایی و حمایت‌های قانونی برخوردار باشند (والری[۴]، ۱۹۹۹: ۳۶). هم‌چنین تأکید فمینیست‌های لیبرال این است که الگوهای اساسی جامعه مورد قبول‌اند، اما تغییراتی در مورد حقوق زنان مورد نیاز است. فمینیست‌های اصلاحی برای زنان فرصت رقابت با مردان را طلب می‌کنند. آن‌ها بر آنند که اموری مانند مراقبت روزانه از بچه‌ها و زندگی خانوادگی باید بگونه‌ی انجام شود که زنان نیز بتوانند همانند مردان کار کنند و به زعم آن‌ها مردان نیز باید طرز تلقی‌شان را نسبت به بچه‌داری، کارخانه و دیگر جنبه‌های کار سنتی زنان تغییر دهند (تاور[۵]، ۱۹۹۹: ۱۳۳).

وندل[۶] در توصیف فمینست‌های لیبرال امروزی نوشت “با جرأت میتوانم بگویم که فمینیسم لیبرال رؤیای سوسیالیسم را در سر نمی‌پروراند و گر نه فمینیسم سوسیالیستی می‌بود. با این حال لیبرال فمینیست‌ها معمولاً تجدید سازمان اقتصادی و توزیع مجدد ثروت در سطح وسیع را از وظایف خود می‌دانند، زیرا یکی از اهداف سیاسی امروز که با تفکر لیبرال فمینیستی نزدیکی بسیار نشان می‌دهد برابری فرصت‌هاست که بی‌تردید هر دو وظیفه‌ی پیش‌گفته را ایجاب می‌کند و در نهایت به آن‌ها منجر می‌شود” (وندل، ۱۹۸۷).

فمینیسم لیبرال در میان نظریه‌های فمینیستی معاصر در اقلیت قرار گرفته است (ریتزر[۷]، ۱۳۷۷: ۵۷) ولی تأکید بر این استدلال که زنان و مردان از حقوق طبیعی لاینفک برخوردارند، مورد توجه واقع شده است (ایمان، ۱۳۹۰: ۴۱۷).

 

 

۳-۳-۳-نظریه توانمندی لانگه[۸]

 

سارا لانگه، از جمله نظريه‌پردازان توانمندي، یکی از کارشناسان زن در آفریقا است که زنان را بر کنترل بیش‌تر بر جنبه‌های زند‌گی خود، تشویق می‌کند و مشارکت مستقیم را در حیات اجتماعی جامعه و توسعه، هم به‌ عنوان نتیجه و هم به‌ عنوان ابزار توانمندسازی زنانه، توصیه می‌نماید. مراحل برابری از نظر او عبارتند از: رفاه[۹]، دسترسی[۱۰]، آگاهی[۱۱]، مشارکت[۱۲]، کنترل[۱۳]. اکنون به شرح هریک از این مراحل می‌پردازیم.

رفاه: در این مرحله، مسائل رفاه مادی زنان در مقایسه با مردان در مواردی مانند وضعیت تغذیه، تهیه‌ی مواد غذایی و درآمد مورد بررسی قرار می‌گیرد. زنان به عنوان افرادی منفعل تصور می‌شوند که قادر نیستند در وضع خود تغییراتی بدهند و فقط از مزایای برنامه‌های رفاهی استفاده می‌کنند. این مرحله، مرحله‌ی صفر از تواناسازی زنان محسوب می‌شود. فعالیت زنان برای پیشبرد رفاه خویش نسبت به مردان، آنان را درگیر فرایند تواناسازی و درگیر مراحل بالای برابری می‌نماید به عبارت دیگر اگر وضعیت رفاهی دختران به دلیل تبعیضات جنسیتی پایین است، پس توانمندسازی یعنی فایق آمدن بر این تبعیضات که از سطوح بالای برابری است. نهایتاً هدف برابری و تواناسازی زنان باید به برابری رفاهی بینجامد. مسأله‌ی رفاه زنان بدون در نظر گرفتن مسائل جنسیتی به خودی خود یک هدف محسوب نمی‌گردد (فواصل جنسیتی در این مرحله به معنی فقدان رفاه برای زنان در مقایسه با مردان در مسائلی مانند وضعیت تغذیه، مرگ و میر و غیره است).

دسترسی: فواصل جنسیتی در مرحله‌ی رفاهی مستقیماً از مسأله‌ی نابرابری دسترسی به منابع ناشی می‌گردد. فواصل جنسیتی در اینجا به معنی دسترسی کمتر زنان به منابع است. برابری در این مرحله به معنی این است که زنان دارای حق مساوی در دسترسی بر طبق اصول برابری باشند؛ دسترسی به عامل تولید (مثل: زمین، کار، سرمایه)، آموزش، کارهای دستمزدساز، خدمات، آموزش‌های مهارت زا که استخدام و تولید را ممکن می‌سازند، حق دسترسی به دسترنج خود. تواناسازی به معنای داشتن حقی برابر بین زن و مرد برای دسترسی به منابع در حیطه‌ی خانواده و کشور است. تواناسازی فقط دسترسی به منابع نیست. زنان برای دسترسی به منابع با تبعیضات حساب شده‌ای برخورد می‌کنند که آداب و رسوم، قوانین اجتماعی برای آن‌ها به وجود آورده است، در این مرحله تواناسازی مرحله‌ی بالاتر آگاهی را در بر می گیرد.

آگاهی: این مرحله از برابری شامل این است که زنان نابرابری‌های ساختاری را درک می‌کنند. زنان باید درک کنند که مشکلات آن‌ها ناشی از بی کفایتی‌ها و کمبودهای شخصی ایشان نمی‌شود، بلکه این سیستم اجتماعی است که این تبعیض ها را بر آن‌ها تحمیل کرده است. در این مرحله زنان باید تشخیص دهند و بدانند که نقش‌های جنسیتی به فرهنگ وابسته و قابل تغییر است. در این سطح برابری به معنای باور داشتن برابری است. تقسیم کار برحسب جنسیت در جامعه می‌بایست مطلوب هر دو طرف باشد. تواناسازی یعنی دیدن جامعه از ورای فواصل جنسیتی و پس زدن آن‌ها.

مشارکت: در اینجا به معنی مشارکت برابر زنان در تصمیم‌گیری است، یعنی حضور زنان در تمام مراحل، بررسی نیازها، شناسایی مشکلات، برنامه ریزی مدیریت، اجرا و ارزشیابی است‌. شرکت زنان در تمامی پروژه‌هایی که به آنان مربوط است و دخالت دادن آن‌ها باید نسبت به تعدادشان باشد. چنین افزایش حضوری به منزله‌ی تواناسازی و یک عامل بالقوه مشارکت به سوی افزایش سطح تواناسازی است.

کنترل: افزایش مشارکت زنان در حد تصمیم‌گیری آن‌ها را به سوی توسعه فزاینده سوق داده و تواناتر می‌نماید، به نحوی که این مشارکت برای کسب افزایش کنترل عوامل تولید و تضمین برابری دسترسی به منابع و توزیع عادلانه‌ی منافع باشد. برابری در کنترل به معنای توازن قدرت بین زنان و مردان است و این به معنای آن است که هیچ کدام از آن‌ها در مقام فرمانروایی نخواهد بود. در این جا فواصل جنسیتی شکلی از قدرت نابرابر بین زنان و مردان تلقی می‌شود. به عنوان مثال: کنترل شوهر بر کار و درآمد همسرش، به این معناست که قدرت تولید زن ممکن است افزایش یابد ولی صرف تأمین رفاه خود و فرزندانش نشود. منظور از تواناسازی تعویض مردسالاری به زن سالاری نیست بلکه بیشتر برای معرفی برابری جنسیتی در فرایند توسعه می‌باشد. برابری در کنترل برای استفاده از سود بردن زنان لازم است (لانگه، ۱۳۷۲: ۳۲-۲۷).

……………………………………

………………………………….

………………………………….

 

مراحل خرید فایل دانلودی
اگر محصول را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

4 + 13 =

0