پیشینه ومبانی نظری هویت و نظریه های مختلف در این زمینه و عوامل موثر در شکل گیری هویت
پیشینه ومبانی نظری هویت و نظریه های مختلف در این زمینه و عوامل موثر در شکل گیری هویت
- سبک های هویت
در این بخش از این فصل به بررسی هویت و نظریه های مختلف در این زمینه و عوامل موثر در شکل گیری هویت می پردازیم.
- نوجوانی و کسب هویت
یکی از جنبه های رشد فردی و اجتماعی در دوره نوجوانی کسب هویت است و می توان گفت که یکی از وظایف اصلی نوجوانان در جامعه، یافتن پاسخی عملی به این سوال است که «من کیستم؟» هرچند قرن ها پیش به این موضوع پرداخته شده ولی در چند دهه اخیر در مرکز توجه روان شناسی قرار گرفته و اولین بار اریک اریکسون به طور جامع به آن پرداخته است (ابوالقاسمی، ۱۳۸۶).
هویت عبارت است از افتراق و تمیزی است که فرد بین خود و دیگران می گذارد. هویت شخصی یک سازه و ساختار بدنی، روانی و اجتماعی است. یعنی شامل برداشت بدنی و طرز فکرها و عقایدی می شود که معرف فرد است و نحوه ارتباط با دیگران را نیز می سازند(احمدی، ۱۳۸۲).
نوجوان به طور دایم، برای کسب هویت تلاش می کند، تلاشی که هم خود را به تلاطم وا می دارد و هم دیگران را. نوجوان متوجه می شود که در جسم، افکار، هیجان ها، آرزوها و روابط با دیگران دگرگونیهایی به وجود می آید. همگام با این دگرگونی، نوجوان متوجه می شود که وجود دارد، تغییر می کند و می خواهد تغییر کند در لابه لای این جوش و خروش تغییر شکل هاف باز اوست که خود را تعریف می کند(وندر زندن، ۲۰۱۶؛ ترجمه گنجی، ۱۳۸۴).
نوجوانان و بزرگسالانی که احساس هویت در آنان قوی است خود را افرادی مجزا و متمایز از دیگران می دانند. کلمه فرد که معادل کلمه شخص است، نشان دهنده نیازی همگانی به درک خود به عنوان کسی که به رغم داشتن چیزهای مشترک با دیگران، از آن جداست. نیاز به ثبات رای و حس یکپارچگی نیز ارتباط نزدیکی با آن نیاز همگانی به درک خود دارد. وقتی که از یکپارچگی خود سخن می گوییم، مقصود جدایی از دیگران است و در عین حال یگانگی خود، یعنی انسجام عملی نیازها، انگیزه ها و الگوهای واکنش شخص((ماسن، کیگان، هوستون و کانجر؛ ترجمه یاسایی، ۱۳۸۷؛ .ابوالقاسمی، ۱۳۸۶).
- نظریه اریکسون: هویت در برابر سردرگمی نقش
اریکسون (۱۹۵۰، ۱۹۶۸) اولین کسی بود که هویت[۱] را به عنوان پیشرفت مهم شخصیت نوجوانان و گامی مهم به سمت تبدیل شده به بزرگسال ثمر بخش و خوشحال تشخیص داد. تشکیل هویت عبارت است از اینکه مشخص کنید چه کسی هستید، برای چه چیزی ارزش قایلید، و تصمیم گرفته اید چه مسیری را در زندگی دنبال کنید(برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷)؛ و به عبارت دیگر اریکسون هویت را به صورت احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود تعریف می کند(بیابانگرد، ۱۳۸۹)؛ و نوجوان برای رسیدن به یکپارچگی باید احساس کند که آنچه بنا به قراین موجود در آینده خواهد شد تداوم پیشرفته آن چیزی است که در سالهای طفولیت بوده است (ماسن و همکاران، ۱۳۸۷).
به عقیده اریکسون، نوجوان، برای استقرار هویتی که ثبات عاقلانه داشته باشد، باید به این نوع سوالات پاسخ دهد«من کیستم؟»، «در آینده چه کسی خواهم شد؟»، «چرا این یا آن نیستم؟». در جریان بلوغ جنسی و نوجوانی، تمام هویت ها و تداوم هایی که کودک قبلا بر آنها تکیه می کرد، زیر سوال می رود، زیرا بدن او، مثل دوران خردسالی، سریعتر رشد می کند و افزون بر این، از نظر رشد اعضای تناسلی کاملتر می شود(وندر زندن، ۲۰۱۶؛ ترجمه گنجی، ۱۳۸۴).
به عقیده اریکسون درک هویت فردی مستلزم تقابلی روانی اجتماعی است، به عبارت دیگر نوجوان باید بین آن تصوری که از خودش دارد و آن تصوری که از استنباط و انتظار دیگران از خودش دارد هماهنگی ایجاد کند. تاکید اریکسون بر اینکه درک فرد از هویت خود دست کم تا حدودی، با واقعیت اجتماعی ارتباط دارد اهمیت بسیار دارد؛ اریکسون بر این مسئله تاکید می کند که طرد شدن از طرف افراد یا اجتماع ممکن است باعث شود که کودک از هیچ راهی نتواند در خود احساس هویتی قوی و مطمئن پیدا کند(ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، ۱۳۸۷).
هر عامل رشدی که به نوجوان کمک کند تا با اطمینان از خود درک کند که از دیگران متمایز و مجزا است، در حد معقولی ثبات رای و یکپارچگی دارد، در طول زمان تداوم دارد و در ضمن خود را شبیه به آن تصوری بداند که دیگران از او دارند، سبب می شود که در نوجوان احساس هویت کاملی از خود ایجاد شود. و هر عاملی که در این استنباط های نوجوان از خودش خلل ایجاد کند باعث سردرگمی هویت (یا آشفتگی هویت) ، به گفته اریکسون «عدم توانایی در رسیدن به یکپارچگی و تداوم تصورات فرد از خودش» می شود(ماسن و همکاران؛ ترجمه یاسایی، ۱۳۸۷).
اریکسون تعارض روان شناختی نوجوانی را هویت در برابر سردرگمی نقش[۲] نامید. نتایج موفقیت آمیز مراحل قبلی، زمینه را برای حل مثبت این تعارض آماده می کنند. نوجوانایی که با احساس اعتماد ضعیف به نوجوانی می رسند، در یافتن آرمان هایی که بدان ها معتقد باشند، مشکل دارند. آنهایی که خودمختاری یا ابتکار عمل کمی دارند، برای انتخاب کردن از بین گزینه ها، تلاش لازم را به خرج نمی دهند و آنهایی که فاقد احساس سخت کوشی هستند، نمی توانند شغلی را پیدا کنند که با تمایلات و مهارت های آنها جور باشد(برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
به عقیده اریکسون، نوجوانان در جوامع پیچیده دستخوش بحران هویت می شوند-یک دوره موقتی پریشانی که هنگام امتحان کردن گزینه ها، قبل از انتخاب کردن ارزش ها و اهداف، دچار آن می شوند. آنها فرایند جستجو کردن درونی را آغاز می کنند، خصوصیاتی که خود را در کودکی توصیف می کردند تغییر می دهند و آنها را با صفات، توانایی ها و تعهداتی که نمایان می شوند ترکیب می کند. بعدا اینها را در یک هسته درونی محکم که هویت پخته را تامین می کند، شکل می دهند(برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷). اریکسون اضافه می کند که بحران هویت یک دوره تصمیم گیری بهنجار است، نه یک دوره ناگهانی و بدون نظم یا اجبارا همراه با تنش و اضطراب (بیابانگرد، ۱۳۸۹).
به عقیده اریکسون یک هویت سالم به صورت احساس سلامت جسمانی، روان شناختی، و اجتماعی تجربه می شود. بعد از اینکه هویت شکل گرفت، کماکان در بزرگسالی اصلاح می شود و این زمانی است که افراد تعهدات و انتخاب های قبلی را از نو ارزیابی می کنند(برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
نظریه پردازان جدید با اریکسون موافقند که تردید کردن درباره ارزش ها، برنامه ها، و اولویت ها برای هویت پخته لازم است ولی این فرایند را بحران نمی خوانند (گروت وانت، ۱۹۹۸؛ کروگر، ۲۰۱۷؛ به نقل از برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷). تشکیل هویت برای برخی از افراد ناراحت کننده است ولی تجربه رایج، تجربه کا.ش کردن و سپس احساس تعهد است. هنگامی که نوجوانان امکانات زندگی را امتحان می کنند، درباره خود و محیط شان اطلاعات مهمی گرد آوری می نمایند و به سمت تصمیم گیری های بادوام پیش می روند. آنها در این بین یک ساختار خود سازمان یافته را می سازند (آرنت، ۲۰۱۶؛ موشمن، ۲۰۱۷؛ به نقل از برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
یکی از شیوه های اجتناب از سردرگمی و ابهام هویت، پیوستن به گروهها یا «دارودسته های» هم سن است. راه دیگر، بازگشت یا واپس روی به دوران گذشته است. گاهی نوجوانان با اتخاذ شخصیتی کودکانه از مواجه شدن با تعارض های واقعی متناسب با سن خود اجتناب می کنند. گاهی نیز برای گریز از شرایط دشوار مربوط به این سن، درگیر فعالیت هایی می شوند که ممکن است از لحاظ اجتماعی برای آنان زیان بار باشد. از نظر اریکسون ایجاد نوعی تعهد فکری یا عقیدتی نسبت به اهداف خاصی از زندگی، عامل موثری در رشد و تحول است و ماهیتی سازنده دارد(احدی و جمهری، ۱۳۸۹).
اریکسون پیامد منفی نوجوانی را سردرگمی نقش نامید. اگر تعارض های قبلی نوجوانان به صورت منفی حل شده باشند یا در صورتی که جامعه انتخاب های آنها را به گزینه هایی محدود کند که با توانایی ها و امیال آنها نمی خوانند، امکان دارد که سطحی و بدون جهت بوده و برای چالش های روان شناختی بزرگسالی آمادگی نداشته باشند. برای مثال، نوجوانانی که خودپنداره (هویت) محکمی ندارند که بتوانند با آن روی آورند، ممکن است در مرحله اوایل بزرگسالی (جوانی) اریکسون نتوانند با دیگران صمیمی باشند(برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
نوجوان زمانی به احساس هویت دست می یابد که ارزش های خود را انتخاب و نسبت به اهداف یا افراد خاصی احساس وفاداری کند. در واقع، وفاداری فراتر از حس اعتماد است. وفاداری صرفا به منزله ی ظرفیت انسان برای اعتماد به دیگران نیست، بلکه ظرفیت فرد برای قابل اعتماد بودن را نیز در بر دارد. گاهی یک نوجوان برای هویت یابی خود با فرد دیگری پیوند نزدیک برقرار می کند، یعنی فردی که افکار و احساسات و عواطف خود را با او سهیم می شود. بدین ترتیب، با یافتن انعکاسی از هویت خود در وجود فرد دیگر و کنش متقابل با او، هویت خود را محک می زند. با این وصف، میزان صمیمیت یا نزدیکی نوجوان به فرد مورد علاقه، با افراد بزرگسالی که به بلوغ اجتماعی رسیده اند تفاوت دارد. صمیمیت در بزرگسالان شال احساس تعهد، مصالحه و گذشت است، در حالی که نوجوانان، این احساس نوعی تلاش در جهت هویت یابی است. اریکسون مدعی است که دختران زودتر می توانند با یکدیگر روابط صمیمی و عاطفی برقرار کنند، در حالی که پسران دیرتر به این قابلیت دست می یابند. شاید اکثر دختران پس از کسب هویت، مهارت برقراری ارتباط صمیمی را پیدا کنند، در حالی که برای پسران ایجاد ارتباط صمیمی مکانیزم یا وسیله ای برای هویت یابی است (احدی و جمهری، ۱۳۸۹).
- نظریه مارسیا
طبق نظر جیمز مارسیا (۱۹۷۶) هویت خود را می توان در سه سطح در نظر گرفت. نخست، احساس هویت به توانایی فرد در همخوانی با انتظارات والدین، همراه با یک احساس نسبتا خوبی از خود بستگی دارد. گرچه بیشتر این فرایند ناهشیار است، اما اهمیت مساله در «خلق انتخابی خود فرد» است، نه فرض بدون چون و چرا نقش ها و باورهای مشخص شده توسط والدین و جامعه. دوم، احساس هویت به فرد این توانایی را می دهد تا خودش را به صورت یک موجود در حال پیشرفت ادراک کند. سوم، احساس هویت در رفتارهای اجتماعی خاصی، برای مردان در شغل و اعتقادات ایدئولوژیکی و برای زنان در روابط اجتماعی، تجلی می یابد(بیابانگرد، ۱۳۸۹).
مارسیا[۳] (۱۹۸۰) دیدگاهی ساخت و سازگرایانه از «هویت من[۴]» اختیار کرد وی هویت را به عنوان یک ساختار خود درونی با سازمانی پویا از سائق ها، توانایی ها، عقاید، تاریخچه فردی تصور کرد. مارسیا براساس مطالعاتی که با دانشجویان دانشگاه انجام داد، به دلیل پیچیدگی مفهوم هویت آن را از چند بعد و زاویه مورد بررسی قرار داد (شهر آرای، ۱۳۸۴). مارسیا ر براساس دو ملاک، کاوش و تعهد که از نظریه اریکسون بدست آمده است چهار نوع وضعیت هویتی را مفهوم سازی کرد: کسب هویت[۵]، احساس تعهد نسبت به ارزش ها، عقاید، و هدف ها بعد از یک دوره کاوش؛ وقفه هویت[۶]، کاوش بدون رسیدن به احساس تعهد؛ ضبط هویت[۷]، احساس تعهد بدون کاوش؛ و پراکندگی هویت[۸]، حالت بی تفاوتی که مشخصه آن فقدان کاوش و احساس تعهد است(برک،۲۰۱۸؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
از دید مارسیا اینها مراحلی نیستند که نوجوانان از آنها می گذرند، بلکه وضعیت هایی هستند که هویت نوجوانان را در زمان خاصی جهت می دهند حتی ممکن است یک نوجوان دارای هیچ یک از این وضعیت ها نباشد(بیابانگرد، ۱۳۸۹).دوره یا مراحل هویت از دیدگاه مارسیا عبارتند از:……………………..
…………………………….
……………………………….
دیدگاهی بنویسید