مبانی نظری وپیشینه تحقیق سبک های مقابله
مبانی نظری وپیشینه تحقیق سبک های مقابله
سبکهای مقابله
از اوايل دهه ۱۹۷۰ بسياري از محققان به مطالعه پاسخهاي هوشيار در شرايط تنيدگي زاي بيروني كه افراد در برابر موقعيتهاي منفي و بحرانی از خود نشان ميدهند، علاقمند شدند (قریشیراد، ۱۳۸۹).
به طوری که مقابله یکی از متغیرهایی است که به صورت گسترده در چارچوب روان شناسی سلامت مورد مطالعه قرار گرفته است (هابفول، شوارزر و چون[۱]، ۱۹۹۸؛ به نقل از غضنفری و قدمپور، ۱۳۸۷). لازاروس و فولکمن[۲] (۱۹۸۴) معتقدند که مقابله عبارت است از مجموعه کوششهای شناختی و رفتاری برای غلبه بر مطالبات بیرونی و درونی که به نظر فرد انرژیبر و فراتر از منابع موجود او است.
شناسایی شکلهای موثر مقابله به عنوان متغیر واسطهای در رابطه استرس- بیماری، خط مقدم پژوهشها را در این حوزه به خود اختصاص داده است (سامرفیلد[۳]، ۲۰۱۶؛ به نقل از غضنفری و قدمپور، ۱۳۸۷). به طور كلي سبكهاي مقابلهاي به تلاشهاي شناختي و رفتاري براي جلوگيري، مديريت و كاهش تنيدگي اطلاق ميشود (پنتلی و توماکا[۴]، ۲۰۱۶؛ به نقل از ضيغمي و پوربهاءالديني زرندي، ۱۳۹۰).
از دیدگاه لازاروس و فولکمن مقابله عبارت است از: تلاشهای فکری، هیجانی، رفتاری فرد که هنگام روبهرو شدن با فشارهای روانی به منظور غلبه کردن، تحمل کردن و یا به حداقل رساندن عوارض استرس به کار گرفته میشود (لازاروس و فولکمن، ۱۹۶۰). بر اساس بررسیها موقعی که با استرس و شرایط بحرانی رو به رو میشویم روش مقابلهمان را از یک فهرست بزرگتر و گوناگون انتخاب میکنیم گر چه فهرست بزرگی از روشهای مقابلهای داریم لیکن اغلب به تعدادی از راهبردهای مقابله پیش از سایر راهبردها اعتماد میکنیم و راهبردهایی را مورد استفاده قرار میدهیم که ما را با موقعیتهای آسیبزا سازگار نماید با این همه روش مقابله با استرس مقداری پایداری در موقعیتهای گوناگون نشان میدهند (لیویدووتین[۵]، ۱۹۹۷؛ به نقل از زارع، ۱۳۸۳). لذا یکی از موارد شایان توجه نقش تفاوتهای فردی در فرایند مقابله است هر یک از ما سبک مشخصی برای مقابله با مشکلاتمان داریم و موقعی که عنوان میکنیم شخصی بامشکلاتش مقابله میکند به طور حتمی بیان مینمائیم که وی آنها را به صورت مؤثری دستکاری میکند در واقع فرایندهای مقابله ممکن است شامل دامنهای از سلامتی تا آسیب شناختی محض باشد کارلس کارور[۶] و همکارانش همبستگی میان هر روش مقابله با برخی متغیرهای شخصیتی مثل عزت نفس[۷] و اضطراب[۸] را اندازهگیری کردند آنها دریافتند که برخی الگوهای مقابلهای (روشهای مقابله فعال برنامه ریزی شده) با عزت نفس بالا و اضطراب پایین همبسته هستند. در صورتی که الگوهای رویاوریی دیگر با عزت نفس پایین و اضطراب همبستگی دارد. یافتههایی از این قبیل برای تمایز بین الگوهای مقابله با استرس بهداشتی و آنهایی که منجربه ناسازگاری میگردد را مشخص مینماید. با این حال هیچ راهبرد مقابلهای نمیتواند پیآمد موفقی را تعیین نماید. علاوه بر این ارزش سازگاری هر روش مقابلهای به موقعیت طبیعی آن بستگی دارد. به طوری که حتی راهبردهای مقابله غیرمنطقی نیز ممکن است در برخی موارد ارزش سازگاری داشته باشد (چین آوه، ایشاک و صالح[۹]، ۲۰۱۹).
سبك زندگي ناسالم، با تلاشهاي مقابلهاي در زندگي كه بيشتر مربوط به ارزيابيهاي شناختي و شيوه مقابلهاي در قالب رفتارهاي ناسالم است، ارتباط تنگاتنگ دارد. به ويژه يك رابطه معناداري با درماندگي در حل مسئله در اين سبك مقابلهاي وجود دارد. پس رفتار ناسالم و يك زندگي ناسالم نتيجه خلاقيت كمتر در حل مسئله و اطمينان كمتر به توانايي حل مسئله است. اين گونه افراد احساس درماندگي بيشتري دارند و منبع كنترل بيروني تر دارند و از اخلاق حرفه اي پايين تر برخوردارند زياده طلب و احساس كنترل و مهارت كمتري را تجربه مي كنند از حمايت اجتماعي و تحمل جسمي كمتري برخوردارند تحريك پذيري بيشتري دارند و اسنادهاي دروني ثابت و كلي بيشتري دارند در حالي كه تصور رفتار و سبك زندگي سالم كاملا متفاوت است. اينگونه افراد شيوه مقابله و ارزيابي شناختي مثبتتري دارند، احساس درماندگي كمتر، منزلت بالاتر، نمرات بالاتر در كنترل زندگي و مهارتهاي زندگي و نگرش مثبت به سلامتي و ورزش، كمتر از مشكلات فرار كرده و بيشتر با آنها روبرو مي شوند حمايت بيشتري دريافت ميكنند و از نظر هيجاني كمتر تحريك پذيرند. بنابراين رفتار سالم، سلامتي را پيش بيني ميكند و ارزيابيهاي شناختي در فرايند ترس و سلامتي نقش مهمي را دارند. در نتيجه ميتوان گفت سلامتي رواني و جسماني افراد هم تحت تاثير ارزيابي شناختي و هم شيوه مقابله اي آنان قرار دارد (كاسيدي، ۲۰۱۶؛ به نقل از كاكاوند و پارسامنش، ۱۳۸۹؛ چینآوه و همکاران، ۲۰۱۹). در هر صورت مقابله نقش مهم و مؤثری در سازش رفاه و سلامتی انسان دارد پژوهشهای مختلف نشان میدهد که روشهای مقابله مساله مدار از روشهای مقابله غیرمسالهمدار بر رفاه و سلامتی افراد تأثیر میگذارد (چینآوه و همکاران، ۲۰۱۸). در نظریه شناختی هیجانی، بیان میگردد که استرسزا بودن رویدادها، پدیدهای اساساً شخصی است و کارکرد تعامل فرد با محیط و ارزیابی او از وقایع بالقوه تهدید کننده و چالش برانگیز است (لازاروس، ۱۹۷۷). بنابراین در رویکرد فوق، فرض بر این است که استرس در صورتی ایجاد میشود که شخص موقیعتی را چالش برانگیز و طاقت فرسا ارزیابی کند یا منابع کافی برای سازگاری با این موقعیت در اختیار نداشته باشد. بنابراین لازم است که تمامی افراد به راهبردهای مقابله با آن آشنا باشند. لازاروس و فولکمن (۱۹۹۷)، راهبردهای مقابله را به عنوان مجموعهای از پاسخهای رفتاری و شناختی تعریف کردهاند که هدفشان به حداقل رساندن فشارهای موقعیت استرسزاست.
۱۴-۲ انواع شیوههای مقابلهای
به طور کلی در برخورد با وضعیتهای استرس زا دو نوع مقابله از طریق افراد به کار گرفته میشود ۱- مقابلههای کارآمد و ۲- مقابلههای ناکارآمد. آن چه تحت عنوان مهارتهای مقابلهای مطرح میشود همان روشهای برخورد با مسائل است که از طرف فرد به طورآگاهانه طراحی و به اجرا در میآید و نتیجه آن حل مسئله و یا افزایش ظرفیت روانشناختی فرد برای سرگذراندن موفقیتآمیز شرایط بحرانی و دور ماندن از آسیبهای ناشی از بحرانهای روحی پیش آمده است. مقابلههای ناکارآمد نیز تلاشهایی هستند که گر چه برای مقابله با شرایط دشوار به کارگرفته میشوند ولی نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پیچیده ترشدن وضعیت منجر میشوند. لذا نمیتوان از این دسته مقابلهها به مهارت تعبیر کرد. مثلاً فردی که برای کاستن از استرس به مواد مخدر روی میآورد گر چه نوعی مقابله با استرس و هیجان منفی در کوتاه مدت به وقوع میپیوندد ولی باید هزینه این لذتهای کوتاه مدت را به صورت تحمل وابستگی به مواد و عوارض شوم آن بپردازد (لازاروس، ۱۹۹۶).
۱۵-۲ انواع مقابلههای کارآمد
مقابلههاي مؤثر و كارآمد كه ما را در برابر استرسها و شرايط دشوار ياري ميدهند به دو دسته تقسيم ميشوند: ۱- مقابله متمركز بر مسئله و ۲- مقابله متمركز بر هيجان که در زیر در مورد آن ها بحث شده است.
۱-۱۵-۲ مقابله متمرکز بر مسئله
مقابلههاي متمركز بر مسئله، عبارت از عملكردهاي مستقيم فكري و رفتاري فرد ميباشد كه به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديد كننده محيطي انجام ميشود. به بيان ديگر مقابله متمركز بر مسئله به تلاشهاي فرد براي تغيير وضعيت و گلاويزي مستقيم با مشكل مربوط ميشود (لازاروس، ۱۹۹۶). مقابله مسالهمدار، عملكردهاي مستقيم شناختي فرد است كه به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديدكننده محيطي انجام ميگيرد و در موقعيتهايي بروز ميكند كه براي فرد قابل كنترل يا قابل تغيير باشد. برخي از روشهاي عملي در راهبرد مسالهمدار، استفاده از تجربيات گذشته، واقعبيني، جمعآوري اطلاعات بيشتر براي حل مشكل، مشورت و توجه به نقاط مثبت مساله هستند (قریشیراد، ۱۳۸۹). هيچ كس بدون كوشش نميتواند به چيزي دست يابد. تصميمگيري در مورد اين كه فرد هنگام استرس چه كار بايد بكند نيازمند به قضاوت خود او است، كه اين قضاوتها متأسفانه به وسيله هيجانات منفي كه در اثر تجارب منفي گذشته به وجود آمدهاند تحت تأثير قرار ميگيرند. مثلاً فردي كه بحران زده است اگر در گذشته به ندرت تجربهاي موفقيت آميز در تأثير گذاردن بر دنيا براي تغيير اوضاع داشته و علاوه بر آن افسردگي در او توليد نااميدي كرده باشد احتمالاً حتي با وجود كارهاي فراواني كه ميتواند براي اصلاح وضعيت خود انجام بدهد در صدد مقابله با مسئله بر نميآيد. اين افراد به جاي اين كه خود را بازيگر نقش اصلي در زندگي بدانند خود را قرباني اعمال، رفتار و تلقينات ديگران ميدانند. ناباوري نسبت به كارايي خود مانع بزرگي براي حل مسئله است، چون در اين حالت فرد كمترين تلاشي براي حل مسئله انجام نميدهد (لازاروس، ۱۹۹۶).
۲-۱۵-۲ مقابله متمرکز بر هیجان
اين مقابله شامل كليه فعاليتها يا افكاري ميشود كه فرد به منظور كنترل و بهبود احساسات نامطلوب ناشي از شرايط فشارزا به كار ميگيرد، اين مقابلهها عبارتند از:
۱- مقابله مبتني بر جستجوي حمايت عاطفي: تلاشهاي فرد براي به دست آوردن حمايت اخلاقي، همدلي، همدردي و جو تفاهم و احساس درك شدن توسط ديگران را شامل ميشود (رافعی، ۱۳۷۶).
۲- مقابله مبتني بر تفسير مجدد مثبت: ارزيابي مثبت از حوادث و موقعيتها كه مبتني بر نگرش خوشبينانه به رويدادهاي زندگي است، اين مقابله بيشتر براي اداره و كنترل عواطف و آشفتگي روان به كار ميرود تا مربوط به منبع استرس باشد (لازاروس و فولكمن[۱۰]،۱۹۸۴؛ به نقل از عليمحمدي، ۱۳۷۱).
[………………………………
………………………………
دیدگاهی بنویسید