مبانی نظری وپیشینه تحقیق افکار خودآیند منفی

مبانی نظری وپیشینه تحقیق افکار خودآیند منفی

افکار خودآیند منفی

بهباوراليسوقتيحادثهيفعال كنندهايبرايفردرخ مي دهد،اوبراساستمايلاتذاتيخودممكناستدوبرداشتمتفاوتومتضادازآنحادثه داشتهباشد: يكيافكار،وباورهايمنطقيوعقلانيوديگريافكار،باورهاوبرداشتهايغير عقلانيوغيرمنطقي. درحالتيكهفردتابعافكاروباورهايمنطقيباشد،بهپيامدهايمنطقي دستخواهديافتوشخصيتسالميخواهدداشت.درحالتيكهفردتابعودستخوشافكارو باورهايغيرمنطقيوغيرعقلانيباشد،باپيامدهايغيرمنطقيمواجهخواهدشدودراينحالت اوفردياستمضطربوغيرعاديكهشخصيتناسالميدارد. درواقع،وقتيكهحادثهي نامطبوعيرخميدهدوفرداحساساضطرابوتشويشميكند،درنظامباورهايش،خودرابهدو چيزكاملاًمتفاوتومتضادمتقاعدميسازدويكيازآنهارادرپيشميگيردكهمسلماًهمان افكارغيرعقلاني اشاست. بی توجهی به چنین افکار و باورهایی تبعات زیان بار فراوانی می تواند داشته باشد. اول اینکه این نوع باورها با پیامدهای بهداشت روانی و عمومی  نظیر اضطراب، افسردگی، شکایت جسمانی و باورهای غیرمنطقی رابطه داشته باشد. بی توجهی تحقیقاتی به آن نیز موجب هزینه ها و خسارت های زیادی در سطح جامعه می گردد(گل پرور و همکاران،۱۳۸۶).

افکار خودآیند[۱] ، تصاویر یا شناخت هایی است که به عنوان نتیجه ای از طرحواره ی شناختی یا باور بنیادینی که در موقعیت خاصی فعال می شود، توسط فرد گزارش می شود(بک[۲]،۱۹۶۷). این تصاویر و افکار، منعکس کننده ی معنایی است که فرد به موقعیتی خاص می دهد. وبا پاسخ هیجانی و رفتاری به آن موقعیت ارتباط تنگانگ دارد، علاوه بر این، افکار خودآیند، نقش مهمی درفرآیند درمانی دارد و به عنوان گذرگاهی ترجیحی برای دسترسی به سیستم شناختی استفاده می شود، به درک باورهای بنیادین که اساس چند اختلال روان شناسی است کمک می کند(بک،۱۹۷۶). افزایش تفکر منفی به ویژه در ارتباط با خود وآینده یکی از نشانه های افسردگی است و با بهبود فرد، تفکر منفی کمتر بروز می کند. بسیاری از شناخت درمانگران بر این باورند که واکنش های هیجانی و رفتاری به وسیله فرآیندهای شناختی ایجاد می شوند. از این رو افکار، باورها و سایر فرآیندهای شناختی تعیین کننده ی اصلی خلق و هیجان می باشند(هاگا [۳]و همکاران،۱۹۹۱، تیزدیل[۴]،۱۹۹۷). افکار خودآیند منفی کیفیتی ذهنی است که بر توانایی شخص در برخورد با تجربه های زندگی اثر گذاشته، هماهنگی را بی جهت مخدوش می سازد و واکنش های بی تناسب و دردناک تولید می کند(بک،۱۹۷۹). افکار منفی، بخشی اززندگی و جزئی از آن شده است، به همین علت افکار منفی را افکار اتوماتیک نیز نامیده اند، زیرا بدون اراده فرد، خود به خود و بدون اینکه خواسته شوند در ذهن فرد جاری می شود و فرد کمترین شک به حقانیت و وجود خارجی دانستنشان ندارد. همچنین افکار منفی باعث می شود که فرد همه چیز رامنفی ببیند و احساس حقارت داشته باشد.با آنکه افکار منفی به تنهایی اغلب اشتباه و غیر منطقی هستند، به گونه ای فریبکارانه واقع بینانه به نظر می رسند، به طوری که فرد گمان می کند وضع به همان بدی است که به نظر میرسد. بسیاری از افراد فکر می کنند که روحیه ی بد آنها ناشی از عوامل خارج از کنترل آنهاست. بعضی ها روحیه ی بد خود را به هورمون و یا خواص ژنتیکی خود نسبت می دهند و به اعتقاد پاره ای دیگر، اتفاقات به ظاهر فراموش شده ی دوران کودکی در ضمیر ناخودآگاه آنها همچنان موجود است و از این رو روحیه شان خراب باقی مانده است. در نظر جمعی دیگر، احساس بد اگر ناشی از بیماری یا دلسردی مربوط به زمانهای اخیر باشد واقع بینایه است.پاره ای نیز روحیه ی بد خود را به وضع بد جهان، اوضاع بد اقتصادی، آب وهوای بد، مالیات ها ، شلوغی ترافیک و امکان بروز جنگ اتمی نسبت می دهند. البته در مورد هر یک از اینها حقایقی وجود دارد(هاتون[۵] وهمکاران، ترجمه قاسم زاده،۱۳۷۶). بدون شک حوادث محیطی، موقعیت شیمیایی بدن و تضادها و اختلافات مربوط به گذشته روی افراد  تا ثیر می گذارند، اما این نظریه پردازیها مبتنی بر این باور است که احساساست افراد به دور از کنترل  آنهاست. اگر فرد بخواهد احساس بهتری داشته باشد باید بداند و درک کند که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقی های فرد است که احساسات فرد را به وجود می آورد. اگر فرد بخواهد از روحیه ی بد نجات یابد باید قبل از هر چیز بداند هر احساس منفی ناشی از اندیشه منفی به خصوصی است. در بسیاری از مواقع، افکار منفی، سالم و به جا هستند.تشخیص افکار منفی سالم از ناسالم و اینکه فرد چگونه با موقعیتهای به راستی منفی برخورد واقع بینانه داشته باشد، به همان اندازه ی رهایی از افکار و احساسات مخدوش اهمیت دارد(هاتون وهمکاران؛ترجمه قاسم زاده،۱۳۷۶).

افکار خودآیند منفی یا افکار اتوماتیک منفی از ویژگی بارز تفکر افراد افسرده به شمار می روند. این افکار را به دلیل اینکه به سرعت از ذهن می گذرند و قابلیت چالش با آنها در همان لحظه وجود ندارد اتوماتیک نامیده اند و به دلیل اینکه تاثیر منفی بر خلق انسان دارند، منفی نامیده اند. این نوع افکار در افراد عادی هم یافت می شود و معمولا چند نوع از آن در یک فرد یافت می شود. برای تغییر این افکار باید در قدم اول آنها را بشناسیم(لطافتی بریس،۱۳۸۹). در اینجا چند مورد از این افکار معرفی می شود:(نیلین،۲۰۱۶).

  1. تفکر همه یا هیچ: شما مسائل را یا کاملا خوب می بینید و یا کاملا بد. برای مثال اگر یک اشتباه جزئی بکنید به نظرتان آن کار کلا به درد نخور است. نمونه دیگر این نوع فکر میتواند این باشد که باید نمره بیست بگیرم وگرنه ۱۹ به هیچ دردی نمی خورد. در اینجا نوعی افراط و تفریط دیده می شود. این نوع فکر بیشتر میان شخصیت های وسواسی و کمال گرا مشاهده می شود.
  2. دیدن یک چیز بد به معنای بد بودن همه چیز است: شما یک اتفاق منفی را یک شکست بدون پایان می پندارید. برای مثال من در مدرسه خوب نبودم، بنابراین در کلاس دانشگاه هم خوب عمل نخواهم کرد.

۳٫فیلتر ذهنی: یک جزء منفی را بر می گزینید و منحصرا به آن توجه می کنید، بنابراین همه چیز را به معنای منفی ان می بینید. برای مثال تمرکز به اینکه دیابت دارید و توجه نکذردن به یک روز زیبا و یا حرفهای خوبی که مردم به شما گفته اند.

  1. به حساب نیاوردن مثبت ها: مثلا وقتی فکر کنید همه از شما متنفرند، اعتقاد پیدا می کنید که کسی که با شما خوب است حتماسوءنیتیدارد.
  2. نتیجهگیریشتابزده: شما در هر اتفاقی قسمت منفی آن را می بینید: اگر به من سلام نکرد، یعنی من بی اهمیتم!
  3. ذهنخوانی: محتوای ذهن دیگران را حدس میزنید و با توجه به آن به آنها واکنش نشان میدهید.  در اغلب موارد این حدسها نادرست هستند.
  4. پیشگویی منفی: پیش بینی می کنید که اتفاقات بدی برای شما خواهد افتاد. اعتقاد دارید که فاجعه و چیزهای بد همین حالا قرار است اتفاق بیفتند.
  5. مبالغه کردن: اشتباهاتتان را بیشتر از آنچیزی که هستند می بینید در حالیکه جنبه های خوب را کمتر برآورد می کنید. مثلا من اشتباه بزرگی کردم و دوستم هرگز مرا نخواهد بخشید!(نیلین،۲۰۱۶).
  6. جدی گرفتن شدید احساسات: فکر می کنید احساسات شما عین واقعیت هستند
  7. بایدها: مثلا من باید شخص خوبی باشم، باید همه مرا دوست داشته باشند.
  8. برچسب زدن: من بازنده هستم! من شخص کسل کننده ای هستم!
  9. سرزنش کردن خود: برای چیزهایی که کنترل انها به دست خودتان نبوده، خودتان را سرزنش می کنید. اگر فرزندتان شیطنت می کند به خود می گویید من بلد نبودم چطور تربیتش کنم(نیلین،۲۰۱۶).

 

  • سلسله مراتبتفکر

معمولا در شناخت درمانی ،سه سطح شناخت مورد ارزیابی قرار می گیرد: (فرهودیان،۲۰۱۶).

۲-۱۹-۱- افکار خود آیند : اینافکارزمانیکهشخصدریکچهارچوبذهنیمنفیقراردارد،سریعابهطورخودکاروغیرارادیبه ذهن می آیند.افکار خود ایند می توانند توسط وقایع  بیرونی (دیررسیدنبهیکجلسه : آنهادرموردمنبدفکرخواهندکرد .نظرمراموردتوجهقرارنخواهندداد.مناحتراممراازدستخواهمداد )،یاوقایعدرونی (تپشقلب :مندارمدچاریکحملهقلبیمیشوم،بهزودیخواهم مرد ،وای خدای من!)،برانگیخته شوند .از طریق پرسیدن ” اکنون در ذهن شما چه می گذرد ” می توان به افکار خود آیند فرد دسترسی پیدا کرد.

۲-۱۹-۲- فرض ها / قوانین زیر بنایی :مجموعه ای از استاندارد ها هستند که قوانین ما را ایجاد می کنند.

فرض مثبت : اگر سخت کار کنم در زندگی موفق خواهم بود ، فرضمنفی : اگرمندریکزمینهضعیفعملکنم،فردیشکستخوردهخواهمبود.

فرض های زیر بنایی اغلب با ساختار “اگر ….. پس ” یا ” اگرنه ….. پس ” شناختهمیشوند (اگرمنمورداحترامدیگرانواقع نشوم،هرگزنمیتوانمبهخودماحترامبگذارم ).

تا زمانی که مفاد این قوانین ،استانداردها و فرضیه های مثبت ،برآورده می شوند ، افراد با ثبات و سازنده باقی می مانند و به این ترتیب از فعال کردن باورهای مرکزی منفی خود  درآخرکاراجتنابمیکنند.فرضهایزیربناییمربوطبهیکموقعیتخاصنمیشوند………………………

……………………..

…………………….

مراحل خرید فایل دانلودی
اگر محصول را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

16 − چهارده =

0