مبانی نظری و پیشینه تحقیق برای فصل دوم پایان نامه با توجه به اهمیت اخلاق و کارکرد آن در زندگی نوع انسان و جایگاه و اهمیت کتاب های درسی و همچنین روش تدریس معلمان دوره
مبانی نظری و پیشینه تحقیق برای فصل دوم پایان نامه با توجه به اهمیت اخلاق و کارکرد آن در زندگی نوع انسان و جایگاه و اهمیت کتاب های درسی و همچنین روش تدریس معلمان دوره
۱-۲-تعریف اخلاق
۱ -۱-۲ ) تعریف لغوی اخلاق :
اخلاق جزو واژگانی است که در دیدگاه عالمان و فلاسفه ی شرق و غرب از جایگاه والایی برخوردار است. اندیشمندان متناسب با جهان شناسی و روان شناسی خاصی به بحث درباره اخلاق و فلسفه ی اخلاق پرداخته اند.
از نظر معنای لغوی « اخلاق » واژه ای عربی است که مفرد آن خَلق و خُلق است که در لغت به معنای سجیّه و طبع و سرشت، به کار رفته است. اعم از سرشت پسندیده یا ناپسند. «خَلق» و« خُلق» از یک ریشه اند. ولی یکی به صورت انسانی اشاره دارد و دیگری به سیرت او، خُلق به صورت باطنی انسان و خَلق به صورت ظاهری او اطلاق می شود و هر یک دارای صفات زیبا و زشت اند و ثواب و عقاب به هر دو صفات تعلق می گیرد، البته به صفات خُلق، بیشتر. در روایات و ادعیه هم این تقابل بین دو ساحت وجودی انسان یعنی بدن مادی و نفس مجرد دیده می شود. در زبان انگلیسی واژه های “Morality , Ethics “هر دو، به معنای اخلاق به کار می روند. واژه ی “Ethics “از ریشه ی یونانی “Ethos” گرفته شده، که به معنای منش (Character) است و واژه ی “Morality” نیز از ریشه لاتینی «Mores» گرفته شده که برای اشاره به منش یا رسم و عادت به کار می رود(تقی پورظهیر،۱۳۷۱).
۲-۱-۲- تعریف مفهوم اخلاق :
پیشینه مباحث اخلاقی، شاید به قدمت وجود آدمی است ولی به گواهی اسناد تا قرن پنجم قبل از میلاد از حد پند و اندرز، امر و نهی، وعظ و راهنمایی و تشویق به پیروی از سرمشق ها پیش تر نرفته است.
در حقیقت توجه به اینکه جوامع چه ارزش هایی را به افراد عرضه می کنند و چگونه و با چه رویکردها و روش هایی اخلاقیّات و ارزش ها را به آنها می آموزند و به تربیت اخلاقی و ارزشی اقدام می کنند، موضوعی
است که از قدیم الایام، از زمان سقراط، افلاطون و ارسطو تا قرن حاضر مورد توجه فلاسفه و دانشمندان است. جان دیویی۱، جان ویلسون۲ ، پیاژه و کلبرگ و … نیز از جمله کسانی هستند که در قرن حاضر به این موضوع پرداخته اند.
اندیشیدن درباره مبانی اخلاق از قرن پنجم قبل ازمیلاد با سقراط۳ آغاز می شود که همواره سعی درآن داشت که تا به اطرافیان و شاگردان خود بفهماند که باید اعمال، افعال و اعتقادات شان را به محک نقد بزنند و با معیار عقل، سره را از ناسره بازشناسند. سقراط اولین فیلسوفی است که در دیالوگ خود از دینداری، انصاف، شجاعت۴، عدالت و تقدم آن بر دیگر چیزها، فضیلت ۵، خوشبختی۶ و خیر۷ سخن گفته و تربیت اخلاقی را مورد توجه قرار داده است. افلاطون۸ نیز در جمهوریت به بحث پیرامون مفاهیم اخلاقی همچون فضیلت، خیر و شر، ظلم و عدالت، انسانیت، خوشبختی و … پرداخته و به دیالکتیک به عنوان
عنوان عمده ترین روش آموزش اخلاقی اشاره کرده است(گنتزالر،۱۹۹۸).
بر اساس ثنویت نفس و بدن، او نظام اخلاقی خود را بر مبنای تعالیم سقراط بنا نهاد و مباحث اخلاقی را تبیین نمود و از آن زمان تاکنون فیلسوفان و بزرگان زیادی در مورد مباحث اخلاقی به ابراز عقیده پرداخته اند(آهنگری،۱۳۸۶).
ارسطو۱ نیز چند سؤال اساسی پیرامون اخلاق و ارزش ها مطرح کرده است. وی می پرسد: افرادی که نظریه اخلاقی دارند، چه کسانی هستند؟ آیا هر موجود عقلانی، حقایق اخلاقی را دریافت می کند و یا فقط کسانی می توانند که قدرت ادراک داشته باشند؟ آنهایی که دارای فضائل اخلاقی اند، چه کسانی هستند؟ به نظر او کسانی که عادات بد اخلاقی دارند، نمی توانند حقایق اخلاقی را درک نمایند و نمی توانند به درستی نظریه اخلاقی و ارزش ها را مطالعه نمایند(ایتوین، ۱۹۹۰ ).
به نظر ارسطو برای فهم بهتر اخلاقیّات نباید فقط به استدلال تکیه نمود، بلکه نقطه آغاز فعالیت عملی اخلاقی است(سجادی، ۱۳۸۰). در حقیقت ارسطو عملی را اخلاقی می داند که بر مبنای عقل و تدبیر و رعایت اعتدال انجام گیرد(قربانی، ۱۳۸۸).
کسانی مانند ابوعلی مسکویه و علامه مجلسی اخلاق را به معنای ملکات نفسانی به کاربرده اند. علامه طباطبایی اخلاق را در اصطلاح به معنای توحید خالص به کار می برد. ایشان پس از بیان اخلاق به معنای ملکات نفسانی و اظهار به این که این معنا، یعنی اصلاح نفس برای اهداف اخروی طریق انبیا بوده و در کتب آسمانی از جمله قرآن کریم بدان پرداخته شده از مسلک والاتری در رابطه با تربیت انسان یاد می کند و آن را مخصوص به قرآن کریم می داند(تقی پور ظهیر،۱۳۷۱).
« گرت »۲ از نظریه پردازان غربی اخلاق را سیستم همگانی غیر رسمی و هدفمند می داند. بر طبق تعریف او اخلاق یک نظام همگانی غیر رسمی است که با همه ی انسان های عاقل سروکار دارد و حاکم بر رفتار آنان در رابطه با دیگران است و شامل قواعد، آرمان ها و فضایل اخلاقی می شود و هدف آن نیز، کاستن از آسیب ها و گناهان است(تقی پور ظهیر،۱۳۷۱).
در فرهنگ وبستر۱ اخلاقیّات به معنی مواجهه منضبط با آنچه خوب و بد است و یا با وظایف و تعهدات اخلاقی آمده است. اصطلاح اخلاق به اصول یا فرآیندهای استدلال در جهت کشف آنچه درست یا غلط خوانده می شود و یا اینکه چیزی نسبت به چیز دیگر بهتر یا بدتر است اطلاق می گردد. دفت۲ (۱۹۹۲) اخلاق را عبارت از قواعد، اصول اخلاقی و ارزش هایی که بر رفتار فردی یا جمعی تحت عنوان درست یا غلط حاکمیت دارد تعریف می کند( میرکمالی، ۱۳۸۲).
اما در دوران اخیر نظریه های متعددی به بحث پیرامون اخلاق پرداخته و نظرات متفاوتی ارائه داده اند. به عنوان مثال در دید گاه روان تحلیل گری، اخلاق، عمدتاً به نحوه تحول”فرامن ” کودک بستگی دارد و با “همسان سازی”۳ کودک با الگوهای رفتاری سازمان خانواده یا بزرگسال، شکل دهنده وجدان اخلاقی او می باشد. در مقابل نظریه های رفتارگرا تشویق و تنبیه را اساس یادگیری
…..
…..
دیدگاهی بنویسید